اکران به وقت شام فرصت و بهانه خوبی بود که با تهیهکننده جوان اما پرانگیزه و پر تجربه این فیلم «محمد خزاعی» به گفتگو بنشینیم. آنچه از محمد خزاعی در دو شماره قبل منتشر شد را هیچیک از اهالی سینما و حتی همکاران نزدیک خزاعی تاب شنیدنش را نداشتند. اما بخش سوم دیگر گفتوگو نیست بلکه رنجنامهای است که محمد خزاعی افشا میکند. آیا رقابتهای سینمایی آنقدر ارزشمند است که تنها و تنها به بهانه یک فیلم در حوزه مقاومت قلب داغدار خانوادههای مدافعان را برنجامد. وای برما... وای بر این رقابت سیاسی در سینما. آنچه در قسمت سوم گفتگو از زبان محمد خزاعی خواهیم شنید گفتو گویی سینمایی نیست، رنجنامه خانوادههای عزیز و داغدار مدافع حرم است.
*علی رغم اینکه فیلم شما ارگانی است و میگویند پول زیادی در اختیار داشته اید، به وقت شام گاهی میرفت که در آستانۀ تعطیلی قرار بگیرد. اگر طبق نظراین دوستان مخالف سینمای ارگانی و نفتی، بودجه زیادی داشتید، چرا پروژه تان متوقف شد؟
اولا این پروژه برخلاف مسائل مطرح شده بودجه و اعتبار مشخصی داشت که از روز اول در برآورد لحاظ شده بود و خوشبختانه با همان بودجه پروژه به پایان رسید. خیلیها مدعی شده بودند که این فیلم بالغ بر بیست میلیارد تومان هزینه شده است من از خواندن این خبرها بسیار خوشحال شدم که اثر تولیدی ما آنقدر درست جلوه کرده است که در ذهن بعضی از کارشناسان و منتقدان این عرصه، چنین ارقامی نقش بسته است. مشکلِ ما امکانات بود. مثلاً به ما قول داده بودند هواپیمای ایلیوشین بدهند. شما هم نمیتوانید از جایی هواپیمای ایلیوشین تهیه کنید، در کل ایران تعداد هواپیمای ایلیوشین مشخص است، بعد استفاده از هواپیما محدودیتهایی دارد و نمیتوانستند این هواپیما را در اختیار ما بگذارند. ما برای فیلمبرداری حداقل دو روز از هواپیمای ایلیوشین برای پرواز میتوانستیم استفاده کنیم. چند روز هم برای داخل فرودگاه زمان نیاز داشتیم. اگر ارتش پای کار نمیآمد، پروژه به وقت شام محقق نمیشد. ارتش بود که فرودگاه و امکانات خودش را در اختیار ما گذاشت و اگر این کار را نمیکردند، شاید این پروژه در یک مقاطعی متوقف میشد.
*جالب است میگویند فیلم تولید سازمان زیر مجموعه سپاه است ولی ارتش کمک کرده!
ارتش خیلی به ما کمک کرد، ارتش در پشتیبانی کردن این فیلم نقشِ بسیار بسزایی در کنار سپاه داشت، «به وقت شام» خیلی فیلمِ سختی است. چون شما به ازاهای خارجی فراوانی دیدهاید، دیدن فیلم برایتان راحت است. اما دوستانی که انگ میزنند در پروژههای دولتی، خیلی کار سختی نمیکنند، یک آشیانهای که ایلیوشین میتواند از آن خارج شود در کل ایران در دو جا بیشتر وجود ندارد، یکی از این آشیانهها دست بخش خصوصی است که بابت هفت روز فیلمبرداری، یک و نیم میلیارد از ما پول میخواستند. ما این گزینه را کنار گذاشتیم؛ چون چنین پولی نداشتیم که خرج کنیم. ارتش هم یک آشیانه داشت که میتوانست در اختیار ما بگذارد اما با مشکلاتی مواجه بود. اولا ما جایی برای آشیانه نداشتیم، در ثانی ارتش هم ممنوعیتهای خودش را داشت و در آن زمان نمیتوانست آشیانهاش را در اختیار ما بگذارد، هماهنگ کردن این امکانات مخصوصاً در حوزۀ پرواز بسیار بسیار سخت است.
* بازیگران خارجی بازی قابل قبولی را ارائه دادند و این مولفه بسیار چشمگیر است. پیرداغر در بسیاری از فیلمهای و سریالهای ایرانی ایفای نقش کرده اما در فیلم«به وقت شام» ما یک پیر داغر دیگری در یک زمان بسیار کوتاه میبینیم. شخصیت سازی و خلق این شخصیتسازی خیلی حیرت انگیز است. برای خودم جالب بود که موقع دیدن فیلم حس میکردم گرفتار داعش شدم و بعد از پایان فیلم نفسی آرام کشیدم.
ظرافتهای تولید و تهیه که در این فیلم استفاده شده بسیار بسیار سختتر و ظریفتر از سایر آثار مثلا همطراز است. علت اینکه چنین حسی موقع فیلم هم داشتی مشخص است چون شخصیتهای ما به ازای واقعی داشتند. در عوض برخی از دوستان معتقدند که این شخصیتها چه کسانی هستند؟ عدهای اعتقاد داشتند که شخصیتهای بانمکی هستند و وجود ندارند. تک تک خصوصیات رفتاری، روانی و روحی شخصیتها بررسی و در تحقیقاتی که انجام شد، تمام ما به ازاها تصدیق شد. ما در حین کار و قبل از کار مشاور داعش داشتیم، مشاور پرواز داشتیم، مشاور خلبانی داشتیم، همه نوع مشاوری داشتیم و همه میآمدند تا لحظهای از این فیلم اشتباه نباشد. بازیگرانمان حتی، دورههای مختلفی میدیدند، مثلا بازیگر فیلم ما دورۀ پرواز دید تا وقتی در مقابل دوربین قرار میگیرد مانند خلبان واقعی بتوانند عمل کند. این کارها خیلی سخت است در یک فیلمی که قرار است ظرف نهایت ۷ماه به جشنواره فیلم فجر برسد.
ما برای ساخت فیلم برنامهریزیِ دو ساله کرده بودیم، اصلاً این حرفها نبود، از زمانی که فیلمنامه این فیلم حاضر شده، تقریباً ۲۰فروردین ماه، سوم خرداد این کار کلید خورد و بعد هم ۴ماه فیلمبرداری بدون هیچ تعطیلی ادامه داشت و پس از انجام کارهای فنی زمانبر، فیلم وارد جشنواره فجر شد. هر کس برای این اثر روز اول برنامه ریزی میکرد به ما میگفت حداقل ۶ماه پیش تولید میخواهد تا بروید بازیگران و لوکیشن را انتخاب کنید. چندین بار ما برای لباس و طراح صحنه به سوریه رفتیم. موقعیتهای آنجا را از نزدیک میدیدیم. در فیلم لباسها را ببینید که چطور طراحی شده، ما همه لباسها را در ایران بازسازی کردیم، تمام ماشینهای داعش، تمام لوازم، همه در ایران بازسازی شده. هیچکدام از لحظات فیلم به شما القا نمیکند که فیلمبرداری داخل ایران انجام گرفته است، احساس میکنید سوریه است. تک تک جزئیات ما به ازای واقعی دارد. از این جهت بسیار فیلمِ سختی است، چه از لحاظ تعدد لوکیشن، چه از لحاظ بحث پرواز و چه از لحاظ چند زبانه بودن این اثر.
* کارگردانی این کار به نظرم یکی از شاخصترین کارگردانیهای آقای حاتمی کیا است، در یک فضای بسته ۱۱۰دقیقه نشستیم و احساس نکردیم، ۱۲۰ دقیقه گذشت.
از این منظر چقدر خوب که روزنامهنگاران و منتقدان سرسختی فیلم را تا انتها تماشا کردند و طبیعی است که مردم و مخاطبان عادی تا انتهای فیلم مینشینند و فیلم را میبینند و لذت میبرند و سینما را ترک نمیکنند و خیلی سخت است روایت ۱۲۰دقیقهای. امروز بالای ۹۰دقیقه مخاطب را پای فیلم و سینما نشاندندن خیلی سخت تر از دهه شصت است.
*سالها بود دلم میخواست فیلمی در قواره دلتا فورس بسازیم. چون محصول مستقیم اسرائیل بود و خیلی فیلم پروپاگاندایی شسته و رفتهای بود. من به وقت شام را نوعی پاسخگویی به چنین آثاری میدانم. اما سینماگران اسرائیلی و حامیانشان و منتقدان سینما در دهه هشتاد چه کردند با آن فیلم، که اثر متوسطی بود و سینماگران و منتقدان ایرانی چه کردند با فیلم به وقت شام. مستقل از هر قضاوت جناحی و حزبی، مهمترین شاخصههای امنیت ملی ایران را به عنوان یک وطن پرست نه آدم حزبی، می توان در این فیلم جستجو کرد.
ما نظام فرهنگیِ جالبی داریم، فیلمسازان را تربیت می کند، به آنها پول میدهد و درعرصه های داخلی وخارجی مطرح میشوند، بعد آن ها علیه خود انقلاب شروع به فعالیت میکنند. یعنی شما متوجه نمیشوید چه اتفاقی میافتد؟ بچهای که در یک خانوادهای خاص رشد میکند، حداقل تابع آن خانواده است. تصور کنید در حالتی دیگر بچه عصیانگر شده و علیه خانوادهاش شروع میکند به صحبت کردن و حرف زدن و تقویت کردن این جریان. برخی از فیلم «به وقت شام» خوششان نیامد، به نظرم مخالفتشان کاملا ایدئولوژیک است، بگذریم. در نظام فرهنگی ما فیلمی با صد میلیون تولید می شود و فیلمساز با جلوهگری و مخالف خوانی و اپوزیسیون شدن که من تحریم هستم و حق فعالیت در داخل کشور را ندارم جایزهای معادل یک میلیارد تومان را از آن خود میکند. از طرفی در بهترین پنت هاووس های تهران زندگی می کند و با بهترین درآمدها در خارج از مرزها وانمود میکند که در حصر است. جالب است که این فیلمساز الفبای فیلم سازی و سیاه مشق هایش را با بودجه همین دولت وهمین نظام فرهنگی تمرین کرده وعده ای هم حامی این رویکرد میباشند. فیلم هایی که رسما فرهنگ و تمدن و نگاه زیبا وانسان دوستانه ملت ومردمش را میفروشد و بدبختی ها وفلاکت های سرزمینش را به رخ میکشد، برای کسب درآمد وجایزه.
این تفکر امروز ارج و قرب پیداکرده است و مدیران فرهنگی برایشان سینه چاک میدهند. واقعاً وطن فروشی وهویت فروشی در مقابل چند دلار بیشتر ارزش دارد؟ البته همه فلیمسازانی که آثارشان جایزه بین المللی میگیرند در این چرخه نیستند. کاملا معلوم است منظورم کدام طیف است. چه کسانی باعث شدند که تعریف مردم دنیا نسبت به ایران یک کشور عقب مانده با فاکتور های جاهلیت باشد، این تصور از کجا نشات میگیرد. قسمتی از همین آثار برگرفته از ذهن بعضی با اصطلاح فیلم سازان یست که حاضر نشدند برای چند دلار بیشتر واقعیت های جامعه و توسعه و رشد و نمو فرهنگی غنی مردم را به تصویر بکشند. به خدا خیانت شاخ و دم ندارد.
*طبیعی است که چنین جریان قدرتمندی علاقهای ندارد حاتمیکیا سراغ سوریه برود.
اصلا دوست نداشتند که حاتمی کیا سراغ سوریه برود و رویدادهای مرتبط با این کشور را چنین مطرح کند. یک زمانی نقدهای زیادی بود که چرا ایران دارد به سوریه کمک میکند و امکانات میدهد و چرا ما داریم شهید میدهیم؟ حتی اوایل که شهدا را از سوریه میآوردند به نام شهید تشییع نمیکردند. پیکرها ساده دفن میشدند و اعلام نمیکردند، چون تحت تاثیر فضایی بود که نباید اعلام میشد. این عده مخالفان همان زمان هم گارد داشتند، گارد نسبت به این جریان که درباره سوریه فیلم ساخته شود.
حاتمیکیا آمد از مرز میان اختلافات عبور کرد و فیلمی ساخت که مردم نسبت به ان اقبال نشان میدهند و اهل فن سینما، از لحاظ تکنیک، ساختار فیلمش را تحسین میکنند. همه این دوستان متفق القول میگویند این فیلم با استاندارد جهانی در ایران ساخته شده است.
* مسالۀ ایدئولوژیک را کنار بگذاریم آیا دست یافتن به یک استاندارد جهانی خوب برای فیلمسازی، نباید ملاک ارزیابی فجر باشد؟
به نظر من آقای حاتمیکیا ثابت کرد در سینمای ایران میشود فیلمهایی ساخت که با فیلمهای هالیوودی رقابت کند. جشنواره فیلم فجر به نظر من چون گذشته است و قضاوتها راجع به آن انجام شده است دیگر الان نمیشود بحثی راجع به آن کرد.
*به نظرم باید برای اصلاح جشنواره سال آینده از همین امروز شروع کنیم.
دوستان باید خودشان فکری بکنند، باید فکر کنند در سازمان سینمایی راجع به جشنواره فیلم فجر، راجع به جشنواره بینالملل فجر، راجع به جشنواره کودک، راجع به جشنواره سینمای حقیقت. آقای حیدریان آدمِ خیلی دغدغهمندی است یعنی خیلی به این فکر است که کارهای اساسی در حوزه سینما انجام بدهد و برنامههایی برای سینمای ایران دارد ولی تا چه اندازه میتواند موفق شود، نمیدانم. اما با این چندصدایی که در سینمای ایران وجود دارد، رشد سینمای ایران را میتوان تضمین کرد؟ چند صدایی که در حوزۀ مدیریت سینمایی وجود دارد. اینها مباحث مهمی است و باید آنها را حل کنند.
تولیداتِ سینمایی ایران این را در سال گذشته رصد کنید. این خروجیِ کارنامۀ آقای حیدریان است، آیا نسبت به دورههای گذشته بهتر بوده که بعید میدانم و اگر هم نبوده یک بحث دیگری مطرح است. امسال خروجی این دولت را حوزۀ فیلمسازی خواهیم دید.
*جشنواره فجر حتما نیاز به اصلاح کلان دارد و با دبیر فعلی جشنواره جناب داروغهزاده چنین اتفاقی امکان پذیر نیست.
جشنواره فجر باید در کنار اینکه محصولات سینمای ایران را نشان میدهد بی هدف و بیدرد نباشد. باید یک خط و مشی مشخصی داشته باشد. بالاخره قرار است ما جشنواره برگزار کنیم که از این جشنواره یک خروجی داشته باشیم. خروجی آن یک چراغ راه برای آیندۀ سینمای ایران است. چگونه در دهه ۶۰ و ۷۰ با انتخاب یک فیلم سینمایی مسیر برای سینمای ایران تعریف میشد؟ یک زمانی فیلمهای جسارت آمیز مُد شد، یک زمانی فیلمهای مصلحانه مُد شد و براساس همین مثلاً میآمدند به فیلم «من ترانه ۱۵سال دارم» جایزه میدادند به خاطر اینکه یکسری خطوط قرمز را رد کرده بود و سالهای بعد چنین جنسِ فیلمسازی مُد شد. یعنی جشنواره فجر در یک سالهایی داشت خط و مشی میداد، کاملاً مشخص بود الان هم همین است، الان هم به نظرم باید از این فضا خارج شود و خط ومشی بدهد، اینکه ما صرفاً بگوییم در جشنواره فیلم فجر داریم فیلم میبینیم پس تفکر و اندیشه معنایی ندارد، توام با مغالطه است. مگر میشود جشنواره هایی که در کل دنیا دارد برگزار میشود بدون پشتوانه های فکری باشد؟ این حرفِ خنده داری است جشن خانۀ سینما فیلمها را میبیند و تخصصی بررسی میکند و کارکردش هم همین است، صنفی است. قطعاً جشنواره فیلم فجر ما صنفی نیست و نباید به جشنواره صنفی نزدیک شویم. فجر قرار است چارچوب و هدایت و خطمشی خودش را داشته باشد و خروجیِ درستِ خودش را ارائه کند، وقتی به این نقطه رسید نقطۀ طلاییِ جشنواره فیلم فجر است.
*یک حرف تحلیلی میان اهالی رسانه مطرح بود. سریال پایتخت کاری که به وقت شام شروع کرد را تمام کرد، شما چقدر با این موضوع موافقید؟
واقعیتش این است که من اصلاً پایتخت را ندیدم چون گرفتار اکران و مسافرت بودم ولی مجموعه بسیار تاثیر گذار وموفقی بوده معتقدم هر کدام کارکرد خودشان را دارند، یکی از توقعات مردم از به وقت شام این است که همه آنچیزی را که نسبت به داعش در ذهن دارند در فیلم «به وقت شام» ببینند.
«به وقت شام» جهان خودش را مطرح میکند و فیلمساز جهان خودش را ارائه میدهد و از کارهای دیگری که در حوزه داعش مطرح شده، متفاوت است. ما به آثار متعددی احتیاج داریم که در حوزۀ معرفی داعش تولید شود، یکی اجتماعی باشد، یکی کمدی باشد، یکی سیاسی باشد، یکی رشادتهای مدافعان حرم را نشان دهد، قطعاً همۀ اینها از یک منظر، نگاهِ آدمهای مختلفی را میطلبد و قصههای مختلفی شکل خواهد گرفت و یک زاویۀ دیگری از داعش را نشان میدهد.
به نظر من «به وقت شام» روایت جامعی از سوریه است با اختلافات طایفهای، قومی و دلایل گرایش آنها به داعش. در مورد داعش، تفکرش به شدت مسئله است و نقش انسانی ایرانی در سوریه و حرفی که آقای آشنا گفت حرف بدی نبود. گفت ما به وقت شام را به عنوان یک سند ببریم در سازمان ملل نمایش دهیم. به خاطر اینکه ندای ایرانی در به وقت شام شنیده شود. ایرانی که از جان خودش میگذرد تا بتواند مردم را نجات دهد. ما خیلی بحث نظامی در فیلم نداشتیم و بحث ما کاملا انسانی است.
*یکی از هیات محترم داوران، در برنامه تلویزیونی هفت در نقد فیلم شما گفت:کاپیتان علی خودکشی میکند؟ یعنی شهادت (استشهادی) از منظر این سینماگر محترم به خودکشی تنزل پیدا میکند؟
به نظرم خنده دارترین بخش اظهار نظر همین مورد است چگونه ممکن است که مفهوم شهادت را با خودکشی یکی میکند، یعنی باید ببینیم از چه منظری نگاه کرده است؟ چه شناختی دارد که میگوید خودکشی؟ خودکشی یک مفهوم دیگری دارد، خودکشی برای آرمان نیست، چه کسی برای آرمانش خودکشی میکند؟ خودکشی زمانی است که شما به پوچی مطلق رسیده باشید. حتی اگر مفهوم خودکشی و جریان روانشناسی خودکشی را دوستانی که مطرح کردند بدان آگاهی کامل داشتند، هیچ وقت چنین مفهومی را مطرح نمیکردند. من از شما میپرسم چه کسانی خودکشی میکنند؟ کسانی که به انتهای خط رسیدهاند، آیا علی فیلم به وقت شام به انتهای خط رسیده؟ بچه او دارد متولد میشود، او امید فراوانی به زندگی دارد. به خاطر زن و زندگیاش دارد برمیگردد، دارد از زندگی و وجود خودش میگذرد؟
*عدهای از منتقدان همین دوستی که مدعی تاریخ نگاری پس از انقلاب است سئوالی پرسیده کهچرا کاپیتان علی چتر برنداشت پایین بپرد و بعد کلید انفجار را بفشارد؟
دقت نکردید که وقتی ما در را باز میکنیم هواپیما سه چتر بیشتر نداشت. کسانی که به جزئیات فیلم دقت نمیکنند، باید یادشان باشد علی سه چتر را بست و چتری دیگری وجود نداشت. در جایی از فیلم دیالوگی مطرح میشود و میگوید عملیات ۱۱سپتامبر دارد در سوریه تکرار میشود یعنی قرار است این هواپیما به جایی بخورد که مردم زیادی از بین خواهند رفت.
علی دارد میرود پایین، وقتی سایر افراد را نجات میدهد، میبیند هواپیما به شدت دارد پایین میرود و کارِ دیگری نمیتواند بکند، دست به انتخاب میزند و دست به عملیات استشهادی میزند و از جان خودش میگذرد که این هواپیما به جای خاصی برخورد نکند و بعد آرامشی که بر مردم سوریه و جامعه سوریه حاکم است توام با شادمانی زیستی پدیدار میشود. کسانی آن بالا بودند که جان خودشان را از دست دادند تا این آرامش روی زمین بتواند حاکم شود.
* قبول دارید برخلاف تحلیلی که ارائه میکنند این فیلم فیلمِ صلح طلبانه ای است؟
این فیلم به شدت نگاهِ انسانی دارد و به شدت تعریف خوبی از قهرمانان ایرانی ارائه میدهد، اصلاً تحلیل درستی از جامعه سوریه داردکه باید شکافته شود.
*برخلاف اینکه حاتمیکیا را فیلمسازِ جنگی میدانند، اما زبان فیلم صلحطلبانه است. این زبان به نظرم کار هر فیلمسازی نیست، تا با المانهای جنگ درباره صلح فیلم بسازد.
حاتمیکیا فیلمساز آرمانخواهی است، درفیلم آژانس شیشه ای هم آرمانش را مطرح میکند، اگر مجبور شود وارد درگیری هم خواهد شد، فقط به خاطر آرمانش. در فیلمهای آژانس و بادیگارد دارد همین مسئله را مطرح میکند.
هر جامعه درگیر جنگی، برای قهرمانهای ملی خودش در تمام دنیا، فارغ از جناح بندیهای سیاسی احترام قائل هستند، قهرمانان ملی که جان خودشان را به خاطر کشورشان از دست دادند، هنوز کسانی که در جنگ جهانی دوم خانوادهشان را از دست دادند هنوز قابل احترامند، در روسیه سربازان میروند به آنها ادای احترام میکنند. در یادداشتهایشان از آنها به چه عنوانی یاد میکنند؟ و هیچ کس هم موضع گیری سیاسی در این زمینه نمیبیند. توهینهایی که به شخصیتهای ملی ما در بهمن ماه و اسفند ماه طی یادداشتهای مختلف و در فضای مجازی منتشر شد، آیا در شان جامعه سینمایی و هنر دوست ایرانی است.
* حمله به فیلم به وقت شام بهانه ای بود که به بزرگان جبهه مقاومت حمله کنند؟
متاسفانه به خانواده های مدافعین حرم توهین کردند، فلسفۀ شهادت را زیر سوال بردند، چه کسی میآید این حرفها را میگوید؟ چه کسی میگوید مدافع بشار اسد نه مدافع حرم!؟ یادداشتهاییشان را منتشر میکنند و بعد سریع این یادداشتها را از سایتها و کانالهای تلگرامی برمیدارند. خانوادههای شهدا این تحلیلها را میخوانند، دلشان میشکند. صراحتاً میآیند جریانِ جانفشانی و ازخودگذشتگی مدافعان حرم که بانیان صلح و آرامش در این سرزمین هستند را زیر سئوال میبرند؟ هیچ کس نه در حوزۀ فرهنگی نه جریانهای دیگر، اصلاً راجع به اینها صحبتی نمیکند! همه سکوت میکنند حتی نشریات و سایتهایی که بالاخره پایبند اصول انقلاب هم هستند راجع به این قضیه سکوت میکنند، تسامح و تساهل میکنند. باید خیلی مواظب باشیم.
امروز به نظرم خیلیها دوست دارند در این حوزه فیلمهای خوبی تولید نشود، خیلیها دوست دارند نهادهای فرهنگی مانند اوج و حوزه هنری که موفق هستند و هر روز به موفقیت آنها دارد اضافه میشود از این دایره حذف شوند، خیلیها میترسند که موفقیتهای اوج باعث تضعیف خودشان شود و رقابتی که دارد شکل میگیرد دست آنها را در عدم سوءمدیریتشان عریان کند و این یک واقعیتی است.
*چه باید بکنیم؟
باید خیلی مواظب باشیم، فیلمسازی برای من، یک نوع آرمانخواهی است که در همان مسیر هم گام برمیدارم. یعنی روزی که فرزند خانواده شهید آمده بود جشنواره مقاومت، بعد گفت راجع به بابای من فیلم میسازی؟ من به او گفتم میسازیم مطمئن باش، البته ما نمیتوانیم راجع به تمام قهرمانان که پدران آنها هستند فیلم بسازیم چون تک تک پدران آنها قهرمان ملی هستند، ما میتوانیم یک فیلم بسازیم و به همۀ آنها تقدیم کنیم و تلاش کردیم این اتفاق بیفتد.
ادامه دارد...
*تسنیم
ارسال نظر